سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صدای سکوت

یک روز یه ترکه …

اسم‌ش ستارخان بود، شاید هم باقرخان … ؛
خیلی شجاع بود، خیلی نترس … ؛ وقتی همه جلوی کودتای سخت استبداد

جا

زده بودن، او بود که تسلیم نشد. یکه و تنها از پس ارتش حکومت

مرکزی

براومد، جون‌ش رو گذاشت کف دست‌ش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد.

فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، به امیدیی که همه تو این

مملکت آزاد زندگی کنن.

آخرش هم بهره‌یی که از مشروطه برد گلوله‌یی بود که میوه‌چینان

فرصت‌طلب مشروطه به پای‌ش زدند و علیل و خانه‌نشین‌ش کردند و در
فقر

و

فاقه و گم‌نامی چشم ناکام از ایران عزیزش بست.

یه روز یه رشتی‌یه …
اسم‌ش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی؛

برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلق شاه تلاش کرد، به امید این‌که

دیگه

کس‌یی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛

اون‌قدر جنگید تا جون‌ش رو فدای سرزمین‌ش کرد. تو همون مدت

کوتاه‌یی

که اختیار بخش‌یی از ایران [تازه با اون‌همه مکافات] دست‌ش بود

مردم

اون‌جا مزه‌ی شیرین داشتن یک حکومت مردمی را چشیدن. یک نمونه‌ش
این

که

دقیقا" تو همون سال‌هایی که مردم بقیه‌ی ایران مظلوم ده‌هزار

ده‌هزارتا از قحطی می‌مردن اونا معیشت عادی خودشون رو داشتن.

یه روز یه لره …
اسم‌ش کریم خان بود، مؤسس سلسله‌ی زندیه؛

شاید اگر در طول تاریخ دو سه هزار ساله‌ی ایران‌مان بخواهیم یک
شاه

را

نام ببریم که عقده‌ی آزار مردم نداشت، با دشمنان‌ش هم تا جایی که

ممکن

بود ملایم بود، به مال و جان و ناموس مردم‌ش احترام گذاشت، برای

آبادی

سرزمین‌ش و رفاه مردم‌ش کوشید و تا حد زیادیی موفق هم بود، کم‌تر

متملقان را دور خودش جمع کرد و ساده‌زیست، نیک‌سیرت و عدالت‌پرور

بود؛

یک‌یی از گزینه‌های انگشت‌شمار اوست.

یه روز یه قزوینی‌یه …
اسم‌ش عارف بود، هم شاعر و هم آهنگ‌ساز و هم خواننده، و مهم‌تر
این

که

هم آزادی‌خواه؛

یک‌تنه اولین [و شاید هنوز هم زیباترین] تصانیف ملی را سرود و
نواخت

و

خواند. آن هم به‌قول خودش در دوره‌یی که وقتی یک اصفهانی می‌رفت

کرمان، وقت دل‌تنگی می‌خواند «نه در غربت دل‌م شاده، نه رویی در

وطن

دارم» یعنی کرمان را وطن خود نمی‌دانست!

او بود که برای شهیدان مشروطه سرود و نواخت و با سوز دل خواند که:

«از خون جوانان وطن لاله دمیده

وز ماتم سرو قدشان، سرو خمیده

در سایه‌ی گل بلبل از این غصه خزیده

گل نیز چو من در غم‌شان جامه دریده

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن

مشت‌یی گرت از خاک وطن هست، به سر کن

غیرت کن و اندیشه‌ی ایام بتر کن

اندر جلوی تیر عدو سینه سپر کن …»


نوشته شده در یادداشت ثابت - جمعه 94/1/8ساعت 9:3 عصر توسط م ح م د (پارسی) نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت